اين خانه سياه است

اي مفتخر به طالع مسعود خويشتن # تاثير اختران شما نيز بگذرد

Saturday, September 10, 2005
نشسته بوديم پاي تلويزيون ، به اميد اينكه امير قاسمي محمد خرداديان رو بياره و ازش سوال جواب كنه . بعد از دو ساعت علافي ديديم كه محمد خرداديان تبديل شده به شهره و جيگر طلاي چهل و هفت ساله موسيقي داره جواب ميده . اين شد كه افتادم به فراست نوشتن يه مطلب ممد خرداديان پسند .مطلبي كه دو قسمتش رو قبلا نوشته بودم و لي بعدا به دلايل شرعي ادامه پيدا نكرده بود . من هم مثل مسعود بهنود كه الان چهل و پنج ساله هر سال در روز بيست و هشت مرداد مينويسه مرا به سخت جاني خود چنين گمان نبود به سخت جاني خودم و وبلاگم اصلا چنين گمان نبود بنابراين قيد ادامه مطلب بررسي همجنس بازي در ادبيات فارسي رو زده بودم دوباره نيت كردم كه اين مطلب رو ادامه بدم و حالا در قسمت سوم ميخوانيم

نگاهي به همجنس بازي در ادبيات پارسي : قسمت سوم – ريش معشوق

ريش معشوق يكي از مواردي بوده است كه همواره موجبات ناراحتي و حسرت شاعر را فراهم مي آورده زيرا كه پس از در آوردن ريش ديگر معشوق مذكر به كار نمي آيد . فرخي سيستاني در قصيده اي افسوس ميخورد كه معشوق پانزده ساله اش ريش در آورده و جاي بوسه او خراب گشته است .شاعر از اين غصه خواب ندارد .

آن سمن عارض من كرد بناگوش سياه ## دو شب تيره برآورد ز دو گوشه ماه
سالش از پانزده و شانزده نگذشته هنوز ## چون توان ديدن ، آن عارض چون سيم سياه
روزگار آنچه توانست بر آن روي بكرد ## به ستم جايگه بوسه من كرد تباه
بچكد خون ز دل من چو به رويش نگرم ## نتوانستم كرد از درد بدان روي نگاه
شب نخسبم زغم و حسرت آن عارض و روز ## تابه شب زين غم و زين درد همي گويم آه
مضامين بهتري در اين باره را در اشعار سعدي و حافظ ميتوان يافت

تو پار برفتي چو آهو ## امسال بيامدي چو يوزي
سعدي خط سبز دوست دارد ## نه هر الف جوال دوزي
و در جاي ديگر ميگويد

سوال كردم و گفتم جمال روي تو را ## چه شد كه مورچه بر گرد ماه جوشيده است
جواب داد ندانم چه بود رويم را ## مگر به ماتم حسنم سياه پوشيده است

حافظ ميگويد

هر كه را با خط سبزت سر سودا باشد ## پاي از اين دايره بيرون ننهد تا باشد

در ديوان صائب ميبينيم

چنان كه نيل بود مانع رسيدن چشم ## به خط رخ تو امان يافت از پريدن چشم
شب گذشته كجا بودي كه خوابيده است ## بساط سبزه خط تو از چريدن چشم

سوزني سمرقندي ساعر هجو سراي ايران سه شعر با رديف ريش داردكه ابياتي از هر كدام نقل ميشود

تاختن آورد بر بتان ختن ريش ## باز نگردد به مكر و حيلت و فن ريش
بر دل خوبان اين زمانه به يك بار ## كرد گشاده در بلا و محن ريش
واي دريغاكه خير خير سيه كرد ## عارض آن ماه روي سيم ذقن ريش
بوسه گهي كاندرو حلاوت جان بود ## راست بزد چون خليده ني به سمن ريش
تنگ دلم كان نگار تنگ دهن را ## تنگ درآيد به گرد تنگ دهن ريش
گرد بناگوش آن نگارين بگرفت ## جاي شكن گير زلف توبه شكن ريش
اي پدر از درد ريش كندن فرزند ## جامه در، خاك پاش بر سر و كن ريش
**
**
اي همه تن گناه كرده ، مكن ريش ## هست سزاي عقوبت همه تن ريش
اين به همان وزن و قافيه است كه گفتم ## تاختن آورد بر بتان ختن ريش

**
زنهار بهش باش كه ناري پسرا ريش ## تا نفكندت در غم و زاري پسرا ريش
اين هست بر آن قافيه شعر جمالي ## اي شادي روزي كه برآري پسرا ريش


همجنس بازي در ادبيات پارسي

قسمت اول
قسمت دوم