اين خانه سياه است

اي مفتخر به طالع مسعود خويشتن # تاثير اختران شما نيز بگذرد

Friday, July 22, 2005
نگاهي به همجنس بازي در ادب پارسي قسمت دوم

سلطان غازي و اياز

معروف ترين داستاني كه حاكي از تمايلات گسترده همجنس گرايانه در دوره غزنويان است داستان عشق سلطان محمود غزنوي به به غلامش اياز است . ابوالنجم اياز بن اويماق (متوفا 449 ه ق ) غلام ترك سلطان محمود بود كه در دوره او مرتبه اميري يافت . عشق سلطان محمود به اياز جنبه زميني و جسماني داشت ، اما عرفا آن را به عشقي آسماني و پاك تاويل كرده اند . من باب مثال داستاني است در چهار مقاله نظامي كه در آن نظامي علاوه بر جنيه زميني اين رابطه سعي در معنوي نشان دان اين عشق دارد . نظامي نقل كرده است كه :
( عشفي كه سلطان يمين الدوله محمود را بر اياز ترك بوده است معروف است و مشهور . آورده اندكه سخت نيكو صورت نبود ، ليكن سبز چهره ايي شيرين بوده است ، متناسب اعضا و خوش حركات و خردمند و آهسته . سلطان يمين الدوله مردي ديندار و متقي بود و با عشق اياز بسيار كشتي گرفتي كه از شارع شرع و منهاج حريت قدمي عدول نكرد . شبي در مجلس عشرت ـ بعد از آن كه شراب درو اثر كرده بود و عشق در او عمل نموده ـ به زلف اياز نگريست . عنبري ديد بر روي ماه غلتان ، سنبلي ديد بر چهره آفتاب پيچان ، حلقه حلقه چون زره و بند بند چون زنجير عشق عنان خويشتن داري از دست صبر او بربود ،... ) و ادامه ماجرا كه داستان مبارزه محمود با نفس اماره و دستور دادن او به بريدن گيسوي اياز است . ولي چون صبح ميشود محمود از كرده خود پشيمان شده و شروع به اوقات تلخي نمودن ميكند تا آنجا كه علي قريب حاجب سلطان محمود به سراغ عنصري ميرود و ا زاو ميخواهد كه يمين الدوله را بر سر حال بياورد پس عنصري در مجلس محمود ابيات زير را في البداهه ميخواند و نشاط رفته سلطاني را بر سر جاي مي آورد
كي عيب سر زلف بت از كاستن است ## چه جاي به غم نشستن و و خاستن است
جاي طرب و نشاط و مي خواستن است ## كاراستن سرو ز پيراستن است
در دوران پس از محمود ادبا بسيار كوشيدند كه با زشت جلوه دادن اياز عشق محمود را به او به دليل خوي و خصلت اياز بدانند ولي فرخي سيستاني در قصيده ايي كه در مدح اياز سروده است به روي زيبا ي او اشاره ميكند و ميگويد كه عشق سلطان به او به دليل زيبايي و رشادت اوست :
امير جنگجوي اياز اويماق##دل و بازوي خسرو روز پيكار
سواري كز در ميدان درآيد ##به حيرت در فتد دلهاي نظار
يكي گويد كه آن سرواست بر كوه ## دگر گويد گلي تازه است بر بار
زنان پارساي از شوي گردند ## به كابين ديدن او را خريدار
نه بر خيره بدو دل داد محمود ## دل محمود را بازي مپندار
جز او در پيش سلطان نيزكس بود ## جز او سلطان غلامان داشت بسيار
اگر چون مير ، يك تن بود ازايشان ## نه چندان بد مراورا گرم بازار
كه اين روايت با توجه به قراين موجود از جمله روايتي كه در حبيب السير آمده بيشتر به واقعيت نزديك است . در حبيب السير آمده است وقتي فضل بن احمد وصف غلامي را در يكي از شهرهاي تركستان شنيد ، كسي را مخفيانه به آنجا فرستاد و او را خريد ودر لباس زنانه به غزنين آورد . اما سلطان محمود به نحوي از قضيه خبردار شد و غلام را از وزيرش خواست و جون وزير انكار كرد سلطان به مصادره اموال او دستور داد .
در قسمتهاي بعدي ادامه اين بحث را پي ميگيريم .