اين خانه سياه است

اي مفتخر به طالع مسعود خويشتن # تاثير اختران شما نيز بگذرد

Thursday, July 21, 2005
نگاهي به همجنس بازي در ادب پارسي قسمت اول


ديدن گره هاي طناب دار زجر آور است و منزجر كننده تر از آن ديدن اين طناب بر گلوي نوجوانان است . دو نوجواني كه به جرم همجنس بازي دستگير شدند و بالا دار رفتند . در اين نوشته سعي خواهد شد كه با توجه به منابع ادبي به تاريخچه همجنس بازي در ايران پرداخته شود .اين نوشته ها تاييدي بر همجنس بازي نميباشد و صرفا به ذكر حكايات و روايات پرداخته شده است . همچنين عمده مطالب از كتاب شاهد بازي در ادبيات فارسي تاليف دكتر سيروس شميسا نقل شده است
عشق مرد به مرد در طول تاريخ با اسمها و اصطلاحات مختلفي مطرح شده است : شاهد بازي ، نظر بازي ، جمال پرستي ، لواط ،لواطه، اغلام ( با كسر الف ) ، كار، بچه بازي و ... به شخص مفعول ، معشوق ، امرد ، مابون ، شاهد ،منظور ، مفعول ، كودگ، مخنث ، نوخط ، بي ريش ، پسر ، ساده ، ساده رخ ، ابنه ايي و يه شخص فاعل، غلامباره ،جمال پرست ،صورت پرست ، بچه باز و موزون گفته شده است. در متون كهن ايراني از همجنس گرايي اثري نيست و در قرون اوليه بعد از اسلام هم اين مسئله در ادبيات ايران بازتابي نداشته است چنانچه در اشعار رودكي ، شهيد بلخي و شاهنامه فردوسي مطلب صريحي در اين باره موجود نميباشد. اولين نشانه هاي شاهد بازي در ادبيات فارسي ازناحيه حسن بن هاني معروف به ابونواس (145-199ه ق ) ميباشد كه در اهواز متولد و در بصره تحصيل كرده بود. ابونواس در در ادبيات عرب به شاعر خمريات معروف ميباشد و مهمترين مشخصه شعر او عشق به امردان بود . ابونواس در زمينه همجنس بازي شهرت به سزايي كسب كرده و ضرب المثل تبديل شده بود چنانكه سعدي در هزليات در باره او ميگويد :
هركه همچون بونواس اندر لواطه نصب شد ## از غم نقمات و رنج كدخدايي بي غم است
از دوره غزنويان به بعد ميتوان رد پاي شاهد بازي را در ادبيات فارسي به و ضوح ديد و جستجو كرد . تركان غزنوي به علت شغل سپاهيگري خود مبتلا به همجنس بازي شده بودند .به همين دليل صفات آنها همچون عربده جويي ، بي وفايي ، جفاكاري ، سست پيماني خونريزي و ظلم و مختصات جسماني از جمله چشم تنگ ،كمر باريك ، قد بلند و زلف بر تافته از تبديل به مشخصه هاي معشوق گرديد .اين معاشيق ترك عمدتا نظامي و در لشكر غزنويان مشغول بوده اند . ديوان فرخي سيستاني كه معاصر اين دوره بوده مملو از اشعاري در وصف اين لشگريان ميباشد . در شعر پايين فرخي عاشق سرهنگي شده است .
مرا سلامت روي تو باد سرهنگ ##چه باشد ار به سلامت نباشد اين دل تنگ
دلم به عشق تو در سختي و عنا خو كرد ## چنان كه آيينه زنگ خورده اند اندر زنگ
از اين گريستن آن است اميد من كه مگر ## به اشك من دل تو نرم گردد اي سرهنگ
درجاي ديگر معشوق مذكر از شهر هجرت كرده است
ياري گزيده ام از همه گيتي پري نژادان ## زان شد ز پيش چشم من امروز چون پري
لشكر برفت و آن بت لشكرشكن برفت ##هرگز مباد كس كه دهد دل به لشكري
معشوق ترك در اين دوره هم زيباست و هم جنگاور . فرخي در قصيده ايي كه مدح اياز سروده است به صفت جنگاوري او اشاره ميكند و ميگويد :
كجا گردد فراموش آن چه او كرد ## ز بهر خدمت شاه جهاندار
ميان لشكر عاصي نگه داشت ## وفا و عهد آن خورشيد احرار
به روز روشن از غزنين برون رفت ##همي زد با جهاني تا شب تار
نماز شام را چندان نخوابيد ## كه دشت از كشته شد با پشته هموار
گروهي را از آن شيران جنگي ## بكشت و و مابقي را داد زنهار
جز او كه كرده است اين به گيتي ## بخوان شهنامه و تاريخ و اخبار
اين ابيات كه معمولا جزو تشبيب قصايد مدحي است در حضور شاه و بزرگان قرائت ميشد پس ميتوان گفت عشق مرد به مرد در اين دوره فاقد قبح امروزي بوده است تا جايي كه شاعر پاي را از عشق و عاشقي فراتر نهاده و به مسائل جنسي از قبيل سرين سفيد معشوق اشاره ميكند . در ديوان فرخي ميخوانيم
دوست دارم كودك سيمين بربيجاده دل ## هر كجا از ايشان يكي بيني مرا آنجا طلب
اي خوشا زين پيشتر كاندر سرايم زين صفت ##كودكاني بودند سيمين سينه و زرين سلب
با سرين هاي سپيد و گرد چون تل سمن ##با ميان هاي نزار و زار چون تار قصب
گر تهي شد زين بتان اكنون سرايم باك نيست ##دل پر است از آفرين خسرو خسرو نسب
و يا در جاي ديگر ميگويد
اي پسر جنگ بنه ، بوسه بيار ## اين همه جنگ و درشتي به چه كار
تو چون من يار نيابي به جهان ## من چو تو يابم هر روز هزار
من اگر خواهم از بخشش مير ## كودكاني خرم همچون نگار
در قسمت بعدي حكايات بيشتري از فرخي ،سلطان محمود و اياز خواهيم گفت