اين خانه سياه است

اي مفتخر به طالع مسعود خويشتن # تاثير اختران شما نيز بگذرد

Thursday, October 06, 2005

پراكنده گوييهاي يك سانتور

يك ـ كنار پنجره ايستاده بود و به بيرون مينگريست . ماه بدر تمام بود . سر ش را تكان داد . كودكي تمام شده بود .... صداي زينت وكيل از پشت سرش گفت بيا برويم . انگار عليرغم تمام اشتباهات ، شرارت و گناهاني كه نامش از انسان بودن است ، شانس ديگري به او داده ميشد . بله اين دفعه شانس آورده بود .
(پارگراف پاياني كتاب آيات شيطاني )

نواي ربنا و اذان موذن زاده قاطي بوي شير و طعم خرما بهم ميگه كه شانسي دوباره به من داده شده
است . ماه رمضان ديگه ايي شروع شد . عجيب است حس و حال اين ماه . صداهايي كه گوش نواز ميشوند . حتي صداي جزايري كه سحرها از راديو پخش ميشودو احاديث عربي را با لهجه شوشتري ميخواند . دعاي ابوحمزه ثمالي در سحر و لطافت حرير گونه صداي شجريان دم دماي غروب يكماه ديگه همراه ما خواهد بود . رمضان براي بعضي دكان است و براي بعضي آبي بر آتش جهنم و بعضي دگرريسماني آويخته از درخت طوبي كه بايد بدان چنگ زد و ازدنيا رها شد . هرچه هستي و رمضان برايت هرچه هست اميدوارم مبارك ايامي را بگذراني . به قول عربها رمضان كريم

دو ـ دوستان خوب از شانسهايي بود كه هميشه در زندگي نصيبم شده . در اين يك هفته شرمنده محبتهاي اين دوستان بودم كه همينجا از همه شون ممنونم . شهاب ، ميثاق ، آبدارچي ، تين تين و حسام // هديه ، شيدا و شقايق كه يكبار گرگ هار بودنم رو بهم يادآوري كرد و يك بار منو لينكيد . راستي اين دوتا خط مورب رو كه بين اسمها گذاشتم حال كرديد . بين اقايون و خانمها ديوار كشيديم كه خداي نكرده كسي جهنم نره . مرسي تفكيك جنسيتي . احمدي نژاد بزن گاراژ كه من دارم ميام

سه ـ يك اتفاق خوب اين هفته در وبلاگشهر افتاد و اون هم اين بود كه تين تين بالاخره دست از سر كچل پرشين بلاگ برداشت وبه سمت بلاگفا فرارمغزها كرد . اين جناب تين تين از اون آدمهاي زير و زرنگه كه من دوسالي سعي كردم مخش رو بزنم و بيارمش بلاگ اسپاتش كنم ولي چون بچه ام آدم متعهديه احساس ميكرد من ميخوام اغفالش كنم و كاري كنم كه پسر فراري بشه . دو دستي چسبيده بود به اين پرشين بلاگ و ول نميكرد . هر چقدر هم ازراه تهديد و تطميع و متلك پروندن وارد شديم افاقه نميكرد كه نميكرد . ولي منم بيدي نبودم كه با اين بادها بلرزم . سرانجام تين تين رو به كمك رفيق بد و زغال خوب منحرفش كردم وآوردمش از اون ده كوره پرشين بلاگ بيرون . انشاالله تو شهر بلاگفا خوب كار كنه و وضعش خوب بشه بعدا بياد خارج پيش خودم و بلاگ اسپاتي بشه . خداوند همه پرشين بلاگيها رو به راه راست هدايت بفرمايد ( آمين ) ..

چهار ـ بايد شصت و پنج ميليون سال از وفات آخرين دايناسور ميگذشت تا علي آقا پروين هم بفهمه كه استفاده از علم روز در فوتبال چيز خوبيه و مدتهاست كه در اروپا براي اينكه تيمي گل نخوره ناموس دروازبان رو به دروازه تيم سنجاق نميكنند بلكه از چيزي به اسم تاكتيك استفاده ميكنند. اين تغيير ذائقه سلطان از ديزي سنگي ناصر ابراهيمي به بيف استروگانف مجيد جلالي را به ملت هميشه در صحنه ايران و مسلمانان فلسطين ، عمان ، اتيوپي ، كنگو و كينشازا ، كوبا ، چين ، كره شمالي علي الخصوص كشور دوست و برادر ونزوئلا تبريك و نهنيت عرض ميكنم .

پنج ـ ابي داره زور ميزنه و به هنجره اش فشار مياره اون وقت من بايد خون دماغ بشم . شانس آوردم كه داشت آهنگ من خالي از عاطفه و خشم رو ميخوند ، اگر خداي نكرده ستاره دنباله دار رو ميخوند ممكن بود واشر پاره كنم و مطلبم بوب گيره . به اين ميگن همذات پنداري . بايد سعي كنم اگر فلافل خوردم و بعد با رفقا رفتيم تو پارك سه ساعت مثل لوكومتيو دود داديم بيرون و قليون كشيديم به خود ابي بيني دچار نشم .

شش ـ يه قليون دارم آپولو ، سانتريفيوژ (.ان شا الله به ان پي تي نپيونديم وگرنه هر روز البرادعي مياد بهش گير ميده ). خلاصه همان طور كه در بالا اشاره فرمودم ( بازم چهار نفر برام كامنت گذاشتند من چس شدم ) تشريف برده بوديم جاده ساحلي و با جمع ياران فضاي معنوي و معطري رو اونجا درست كرده بوديم . چند تا از اين جيگرهاي مو قشنگ قزوين پسند هم كنارمون نشسته بودند و نسبت به هم ابراز اردت ميكردند از قبيل : زيپ شلوارتيم ، مگستيم ، آفتابه تيم ، رعدوبرقتيم ، تف کن توش شنا کنيم ،باواسيلتيم ، موي متصل به عضو شريفتيم ( چون زن و بچه مردم از اين جا رد ميشن مجبور شدم سانسورش كنم .) پي پي لای عاج کفشتيم . داشتن حسابي همديگه رو چوب كاري ميكردند و حسابي علاقه شون رونسبت به هم نشون ميدادند .منم كه همه جوره اش رو جز اين مدلي ديده بودم هاج و واج نشسته بودم داشتم كسب فيض ميكردم . از يكيش كلي كيف كردم . ميگم كه شما هم استفاده كنيد .اگر دختر هستيد و با نامزدتون رفتيد بيرون براي ابراز محبت و عشق كاربرد بسيار داره . مثلا اگر فصاي رمانتيك و تايتانيكيه و پسره بهتون ميگه خيلي دوست دارم حضور ذهن داشته باشيد و بگيد : منم حبس البولتيم تا پسره حال كنه و سريعا بره دست باباتون رو ماچ كنه و آمادگيش روبراي غلامي ابراز بداره . اينها رو دارم ميگم كه اگر كامنت گذاشتيد و گفتيد مرسي چقدر باحالي و بعد جواب دادم حاجي رفتی دستشويی ما رو شستی ، جا نخوريد و به گيرنده هاتون دست نزنيدكه اشكال از فرستنده است . بيخود نيست كه ميگن جلو بچه مواظب حرف زدنتون باشيد

هفت ـ يه بسته دستمال كاغذي چپوندم تو دماغم و دارم تايپ ميكنم . اگر مطلبم تو دماغي به نظر مياد ببخشيد

هشت - براي كسي بمير كه اگه مردي برات تب كنه

نه ـ شب خوش
... ده ـ
مسيحاي جوانمرد من ! اي ترساي پير پيرهن چركين
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آي
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوي ، در بگشاي
منم من ، ميهمان هر شبت ، لولي وش مغموم
منم من ، سنگ تيپاخورده ي رنجور
منم ، دشنام پس آفرينش ، نغمه ي ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بيرنگ بيرنگم
بيا بگشاي در ، بگشاي ، دلتنگم
حريفا ! ميزبانا ! ميهمان سال و ماهت پشت در چون موج مي لرزد
تگرگي نيست ، مرگي نيست
صدايي گر شنيدي ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را كنار جام بگذارم
چه مي گويي كه بيگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فريبت مي دهد ، بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست
حريفا ! گوش سرما برده است اين ، يادگار سيلي سرد زمستان است
و قنديل سپهر تنگ ميدان ، مرده يا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توي مرگ اندود ، پنهان است
حريفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز يكسان است
سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
هوا دلگير ، درها بسته ، سرها در گريبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگين
درختان اسكلتهاي بلور آجين
زمين دلمرده ، سقف آسمان كوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است