اين خانه سياه است

اي مفتخر به طالع مسعود خويشتن # تاثير اختران شما نيز بگذرد

Tuesday, September 27, 2005
سياحت غرب : اپيزود دو ـ قسمت اول

حوصله تشييع جنازه رو ندارم . ولي چاره اي نيست بايد بروم . دور فلكه مي ايستيم . يه وانت نيسان كه تابوت چوبي رو حمل ميكنه . چندتا ميني بوس آبي و چندتا ماشين شخصي سر و ته تشيع جنازه رو تشكيل ميدن. چند قطره بارون از ابرها به زمين ميچكه . آسمون هم امروز قصد ياري نداره . ماشينها راه ميافتن . من ميرم تو ميني بوس قاطي زنها و پير زنها مي شينم . مادر بزرگم دماغ بزرگ و با هيبتش رو بالا ميكشه . دستي به دماغم ميكشم تا مطمئن بشم كه اين يه قلم رو ازش به ارث نبردم . دلم براي مادر بزرگم ميسوزه . هرچقدر كه چهل پنجاه سال اول زندگي دنيا به كامش بوده اين سي سال آخر زندگي باهاش بد تا كرده . ميگه تقدير اينه كه داغ همه رو من ببينم . باتكان دادن سر حرفش رو تاييد ميكنم .از آخر ميني بوس يه نگاهي به آدمها مياندازم . يكي داره بچه اش رو مي خوابونه ، يكي داره تسبيح ميگردونه . دو سه نفر دماغاشون رو بالاميكشند. خانم دكتر هم داره درباره پروتز و ايمپلنت با پيرزن بغل دستيش صحبت ميكنه . تو خيال خودم فرو ميرم. با فرياد يا حسين چرتم پاره ميشه . خانم دكتر يادش اومده كه با ميت هم يه قوم و خويشي داره . يا حسين رو ميگه و غش ميكنه . به هوشش ميارن و ماشين راه ميافته .مدتي بعد كه همه تو چرت هستند ،دوباره صداي يا حسين تو گوشها مي پيچه و خانم دكتر باز از حال ميره. من كه با اين برنامه آشنا هستم و ميدونم هر پانزده بيست كيلومتر يكبار بساط غش و ضعف بر پاست ديگه محل نميذارم و براي خودم تخت ميخوابم .

با چهارمين يا حسين از خواب ميپرم . به قاعده بايد شصت هفتاد كيلومتري رفته باشيم و ديگه موقع رسيدنه . سرم رو بلند ميكنم . خانم دكتر رو ميبينم كه زنها رو دست بلندش كرده و از ماشين پياده ميكنند انگار دوباره غش كرده . مادر بزرگم ميخواد از ماشين پياده بشه . دستم رو براش نگه ميدارم كه كمكش كنم . ولي عين قرقي از پله آخر ميني بوس ميپره پايين . بوي فاتحه كه بهش ميخوره سرحال ميشه و پاك يادش ميره كه هشتاد نود سال سن داره.

زنها صحرا رو رو سرشون گذاشتند . ميت رو بلند ميكنن تا غسلش بدهند . آسمون زده به سرش . هم زمان هم بارون مياد ، هم برف و هم هوا آفتابيه .
تو اتاقها سرك ميكشم . خوبي فاتحه و تشيع جنازه اينه كه مردم ميتونند با خيال راحت و به بهانه ضعف اعصاب ترياك بكشند . هرچند كه تو دهات ما ترياك كشيدن چندان به بهانه احتياج نداره . گاز پيك نيك ، سيخ وسنجاقي كه يه خورده از اون نوشداروي كذايي كه كيكاوس به رستم نداد روش باشه كافيه تا همه رو رستم كنه . همه دارند كوك ميشن و اعصابها راحت ميشه . چند نفري هم مشغول ذكر مناقب عزيز از دست رفته هستند . يه عده اي هم تو حياط دارند غذا درست ميكنند .

ميرم يه سري به ميت بزنم . خدابيامرز يه خورده سنگينه . حالا كه مرده بدنش لش شده بايد دو نفرمرد قلچماق زور بزنند تاجابجاش كنند. دارند با صابون و ليف حسابي ميشورنش . به سرم ميزنه برم و ادكلن اولترا 212 ايي رو كه چند روز پيش گرفتم بيارم و بدم يه خورده به اون مرحوم جنت مكان بزنند .ولي يادم ميياد ادوكلن مرده كافوره . از ترس كباب شدن از خير ثواب كردن ميگذرم . سرم به شدت درد ميكنه . حوصله اون اتاقهاي پر دود و جيغ و داد رو ندارم . سرم رو ميندازم پايين و يواش يواش راه ميافتم سمت قبرستون . ميگن عاقبت سر و كار همه ما به اينجا مي افته . در درستي اين مسئله براي بقيه شك ندارم ولي در مورد خودم گمان نميكنم اوضاع به اين وخامت باشه . من و مردن ؟ . عمرا تا حلواي شما رو نخورم به اين زوديها رفتني نيستم .

نميدونم از اثرات هم زماني بارش برف و بارون با تابش آفتابه يا چيزديگه اس ولي گل ولاي به كف پاهام زياد نميچسبه . دار م باهواي تميز كوهستان و اين خر تو خري جوي حسابي حال ميكنم . از سر بالايي منتهي به قبرستون ميرم بالا و رديفهاي سنگ رو ميبينم كه به استقبالم ميان و يا من دارم ميرم پيش اونا .
جاي جالبيه . زميني يه خورده از زمين فوتبال كوچيك تر كه هشت پشت از اجدادم رو اونجا خاك كردن . همه جور سنگ قبري توش پيدا ميشه . از يشم خالص كه مال پدربزرگ پدر پدربزرگمه و متعلق به دويست سال پيشه تا سنگهاي به قول شاعر تيپاخورده كه بر اثر باد و بارون كج شدن .
از اينكه ميبينم سنگ قبر اجدادم يشم بوده احساس غرور ميكنم . اي ول پدر بزرگ جان . يكي از بيشمار نواده گانت رو در پيش خواننده هاي وبلاگش رو سفيد كردي . ميرم به قبر اين بدبختي كه تازه مرحوم شده سري ميزنم . يه چاله كه نزديك دو متر عمق داره و اگه تا چند ساعت ديگه اون مرحوم نره داخلش ميشه ازش به جاي حوض هم استفاده كرد . چون داره داخلش پر آب ميشه .

صداي ناله لاستيك نيسان از حال و هواي قبرستون درم مياره . نيسان بيچاره به هر زوري هست خودش رو از سر بالايي ميكشه بالا . جمعيت هم داره زيادتر ميشه . ايلات و عشاير زحمت كشيده اند و مجلس بي رونق ما رو رنگ و لعابي بخشيده اند . از مزاياي سر شناس بودن يكي هم اين جمعيتيه كه در تشيع جنازه آدمها شركت ميكنند . حتي اگر از مرگ اون آدم سرشناس سي سالي گذشته باشه و پدر بزرگ اين بنده خدا باشه .
ماشينها و تشيع كننده ها با هزار زور ميرسند به قبرستون . احتمالا هر كي توا ين هوا اومده تشيع جنازه نفري يكي دوتا فحش بدرقه راه اون فقيد سعيد كردندكه توا ين هواي خراب اجلش رسيده . چند تا آدم گردن كلفت ميرن زير تابوت طرف و با بدبختي بلندش ميكنند . رحمة الله عليه . تو دنيا كه بود آدم بخوري بود . كاشكي دم مردن يه رژيمي ميگرفت تا اينهمه مردم به دردسر نيوفتن . تابوت رو تا نزديك قبر ميارن . هم باز جاي شكرش باقيه كه بايد تابوت رو سه بار روي زمين بذارند وگرنه اون بيچاره هايي كه نفهمي كرده و زير تابوت رفته اند پدر ديسك و غير ديسك كمرشون در ميومد .
هر كي داره ساز خودش رو ميزنه و كار خودش رو ميكنه . زنها مشغول غيبت اند و مردا هم درباره هر چي فكرتون برسه حرف ميزنند . چند نفري هم كه گريه ميكنند به قول مجلسيان در اقليت محض هستند . خانم دكتر يادش مياد كه يك ساعت و نيمي هست كه غش نكرده . يا حسيني ميگه و بيهوش ميشه . حسرت رو توچشم چندتا از زنها به وضوح ميبينم . چقدر دوست داشتند عين خانم دكتر سه سوته بيهوش بشن . براي اينكه مردم بيشتر معطل نشن هول هولكي مرده رو تو قبر ميذارند يه نفر با صداي دورگه ميت رو تلقين ميده : اسمع افهم يا فلان بن فلان ( به دلايل امنيتي اسم مرده و پدرش رو نميذارم ) هل انت على العهد الذى فارقتنا عليه من شهد .... و الي آخر . ايراني جماعت هر بدي داشته باشه يه خوبي اساسي داره . در هر كاري كه اهل گشادبازي و سنبل كاري باشند در سنگ لحد گذاشتند رو مرده طوري دقت ميكنند كه مو لا درزش نره. انگار قراره آپولو هوا كنند . دقتي كه در تراز گذاشتن سنگ لحد ميشه و هنري كه در ميزون بودنش خرج ميكنند به راحتي ميتونه موضوع چهارتا پايان نامه دكتري معماري و راه ساختمان باشه . سنگها رو رديف كنار هم ميچينند .جهت محكم كاري و براي اينكه اگه يه وقت خداي نكرده مرده زنده شد نتونه از قبر در بره دوتا فرغون پر از گل ، رو سنگ لحد خالي ميكنند و قبر رو محكم و به قاعد ه تا سطح زمين بالا مييارند . خدا پدرشون رو بيامرزه . قبل ازاينكه لحد ها رو بذارند جلوي صورت منو باز كردند تا تو قبر نفسي بكشم و خفه نشم .بيخيال همون طور كه به پهلو خوابيده ام چرت ميزنم تااينكه صدايي به گوشم ميرسه ...