اين خانه سياه است

اي مفتخر به طالع مسعود خويشتن # تاثير اختران شما نيز بگذرد

Wednesday, August 10, 2005
براي يك وبلاگ نويس بزرگترين لذت، خواندن قسمت نظرات خوانندگان وبلاگ است كه در بسياري از موارد همين خواندن نظرات منجر به ياد گيري و آموزش براي خود نويسنده ميشود. خوشبختانه چند روزي است دوست جديدي به جمع دوستانم اضافه شده كه با نكته سنجي و نظراتش رونقي به كامنتهايم داده است . در آخرين نظري كه براي من گذاشته بود پرسيده بود حرف های شما درست اما من شنیده ام پیغمبر شاعرانی را که بر ضد اسلام شعر ميگفتند گردن ميزد و در جاي ديگر پرسيده بودند اسلام شما نظرش در مورد تمسخر چیست؟ .ابتدا خواستم اين نوشته را يه عنوان نظر در وبلاگش بگذارم ولي در نهايت طمع كردم نوشته را يه عنواني پستي در وبلاگ خودم قرار دادم . در اينجا بايد به دو نكته اشاره كنم . ابتدا اينكه براي نوشتن اين مطلب از سايت خليج فارس و نوشته آقاي محمد جواد اصولي استفاده بسيار كرده ام كه از ايشان ممنونم . و دوم اينكه اميدوارم گذاشتن اين پاسخ به عنوان يك نوشته مستقل و عام كردن بحث من و پينوكيو ، حمل بر جسارت و قصد عرض اندام بنده در مقابل اين دوست يزرگوار كه بسيار به خاطر نكاتي كه گوشزد ميكند سپاسگذارش هستم نشود .
. در مورد نظر اسلام در مورد تمسخر و اينكه آيا اين نظر با آزادي بيان در تناقض است يا نه . همان طور كه شما بهتر از من ميدانيد مباحثه و بحث بيان نظرات با سند و مدرك است در حالي كه تمسخر هزل و مسخره كردن افعال و سكنات فرد ديگر است به قصد تخريب شخصيت . درقرآن سوره اي در مورد تمسخر كنندگان به نام همزة وجود دار دكه با آيه (ويل و لكل همزة لمزه ) آغاز ميشود كه گويا در مذمت وليد بن مغيرة نازل شده است . ولي چرا بايد مسئله تمسخر تا اين اندازه براياسلام داراي اهميت باشد ؟ بايد نگاهي كنيم به خصوصيات عرب چه در دوره جاهليت و چه بعد از آن . از جمله معروف ترين مشخصه هاي عرب جاهلي واكنش عجيبش در برابر شعر وخطابه ميباشد . عرب به علت صحرا گردي و زندگي ساده به شدت احساساتي ميبود . به طوري كه عرب آن زمان ديوان سخنگويي بود كه يا خود شعر ميگفت و يا اشعار شعرا را نقل ميكرد . علم عروض از معدود علومي بود كه در بين عرب آن دوره در رابطه با شناخت اوزان و بحرهاي شعري وجود داشت . شعر اعراب را افسون مى‏كرد . مدح شاعران يكى از افتخارات اقوام عرب به شمار مى‏آمد و مذمت و بدگويى آنان عيب و نقص بزرگى شمرده مى‏شد و سرافكندگى قوم مذمت‏شده را در پى داشت . بنابراين هيچ تعجبى ندارد كه "رويه شاعر معروف عرب - شعر را در كنار سحر ذكر كرده است . در جنگ‏ها شعر تاثير شمشير را در مقابل دشمن داشت و جنگجويان را به شجاعت و پايدارى در برابر دشمن وامى‏داشت . شعر اسلحه‏اى برنده همانند ديگر سلاح‏ها بود و چه بسا تاثير آن از ديگر سلاح‏ها بيشتر بود . فكر ميكنم ذكر چند حادثه تاريخي براي بيان تاثير شعر خالي از لطف نباشد . زماني كه ابولعباس سفاح اولين خليفه عباسيان به خلافت رسيدامويان را تعقيب كرده و هر جا از آنها كسي را ميافت بي درنگ ار دم تيغ ميگذرانيدش . ولي عده اي از بزرگان بني اميه ا زاو امان خواستند و او هم امانشان داد . روزي سليمان بن هشام بن عبدالملك در مجلس سفاح حاضر بود و سفاح هم او را احترام كرده و در صدر مجلس نشاند در اين زمان سديف بن ميمون شاعر سر رسيد و اشعاري كه ترجمه اش اين بود در محضر سفاح خواند . ( از اطاعت ظاهري اينان فريب مخور ، اينها كينه تو را در دل گرفته اند ، با شمشير وتازيانه كار آنانرا بساز و بك نفر بني اميه را باقي مگذار ) شعر كه تمام شد سليمان رو به سديف كرد و گفت اي شيخ مرا به كشتن دادي كه دقيقا هم همين گونه شد و سفاح در اثر همين شعر دستور به كشتن سليمان داد . در جاي ديگر سفاح با هفتاد نفر از بزرگان اني اميه بر ير سفره نشسته بودند كه شاعري رسيده و اين شعر را خواند ترچمه ( آري كشور بدست بني عباس آرام شد . حال اي بني عباس به ياد بياوريد شهادت حسين و زيد و بني هاشم را كه با بدست ظالمان بني اميه شهيد شدند ) سفاح آنچنان تحت تاثير شعر قرار گرفت كه در جا فرمان قتل هفتاد نفر را صادر كرد و بر روي اجساد آنها مجددا سفره را پهن كرده و در حالي كه عده اي بني اميه در حال جان كندن بودند سفاح و يارانش ادامه غذا خوردن را پي گرفتند .
به همين ترتيب هجو هم تاثير عجيبي بر روي آنان داشت .به گونه اي كه قبايل عرب در حالي كه باج دادن را نوعي سرشكستگي ميدانستند و هيچگاه حتي به قيمت جانشان زير بار آن نميرفتند يه اعشي و حطيه دو شاعر هجو سرا باج ميدادند تا از نيش زبانشان در امان باشند . بعد از اين مقدمه طولاني براي بيان تاثير ادبيات در صدر اسلام به اين قسمت ميرسيم كه پيامبر دستور قتل شاعران ضد اسلام را صادر كرده بود و آنها را گردن زده بود . قبل از ادامه اين بحث بايد عرض كنم يكي از سخت ترين كارها قضاوت كردن در مورد حوادث تاريخي است . هر واقعه تاريخي را بايد در ظرف زمان و مكان و شراثط مختلف سياسي و اجتماعي همان زمان سنجيد و به قضاوت نشست . به همين دليل اگربخواهيم با دانسته ها و تجارب بشر قرن بيست و يكم در مورد اتفاقاتي كه در هزار و چهار صد سال پيش افتاده است قضاوت كنيم مسلما ره به خطا برده ايم . به هر حال . دوره سيزده ساله نبوت پيامبر قبل از هجرت و ده ساله بعد از هجرت مشحون است از توهينها ، توطئه ها ، و قصد جان كردنهاي پياپي بر عليه پيامبر از جانب مكيان. اما زماني كه پيامبر به مكه به عنوان يك فاتح باز ميگردد رفتاريكه در برابر اهالي مكه نشان ميدهد رفتاري است كم نظير از لحاظ بخشش و مدارا . چيزي كه حتي اگر با معيارهاي امروزي و با نمونه هايي كه در دوران معاصر هم از جنگها و رفتار غالب با مغلوب ديده ايم سنجيده شود باز هم با عملكردي بسيار درخشانروبرو خواهيم شد . زماني كه محمد به ميان دشمنان قسم خورده ديروز و شكست خورده گان امروز وارد ميشود در پاسخ به سعد بن عباده رييس تيره خزرج كه گفت : امروز روز انتقام و كشتار است پبامبر علي را فرستاده وفرمود پرچم را از او بگير بگو امروز روز رحمت است . اما در همان روز هم در مورد چهارده نفر اعلام كرد كه آنها را بكشيد هر چند در زير پرده‏هاى كعبه آنان را بيابيد و در نهايت چهار نفر از آنان كشته شدند . شرحي از چند نفر از افراد را با هم بخوانيم .
يك . عبد الله بن سعد بن ابى سرح : او از نويسندگان وحى بود كه پس از چندى مرتد شد و به مكه بازگشت . عبدالله در مكه مى‏گفت من به هر گونه كه مى‏خواستم نظر پيامبرصلى الله عليه وآله را در باره بر طبق گزارش واقدى، او مى‏گفت: من هرچه مى‏خواستم مى‏نوشتم و آنچه را مى‏نوشتم به من وحى مى‏شد همانگونه كه به محمدصلى الله عليه وآله وحى مى‏شد . در تمام مدتي كه عبدالله در مكه بود به تشكيك در مورد وحياني بودن قرآن و رسالت پيامبر مي پرداخت . در فتح مكه پس از آن كه پيامبرصلى الله عليه وآله دستور كشتن او را صادر كردند، عثمان او را مخفى كرد، آنگاه پس از چند روز او را نزد پيامبر آورد و برايش امان گرفت .

دو . عبد الله بن (هلال بن) خطل و دو كنيزش عبدالله يكى از مسلمانان بود كه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله او را همراه گروهى از انصار براى جمع آورى زكات به محلى فرستاد . در بين راه بر اثر خطايى كه از يكى از غلامانش سر زد، او را كشت و آنگاه به خاطر ترس از مجازات، از اسلام خارج شد و به مكه رفت . او در مكه فعاليت گسترده‏اى را عليه پيامبر آغاز كرد و اشعارى در هجو پيامبر مى‏سرود و دو كنيز آوازه‏خوانش آنها را به صورت غنا مى‏خواندند . در فتح مكه او با يكى از كنيزانش كشته شد و ديگرى مورد عفو قرار گرفت.

سه . حويرث بن نقيذ . حويرث در مكه پيامبر را اذيت مى‏كرد، در هجو او شعر مى‏سرود و سخنان توهين‏آميز مى‏گفت . هنگامى كه عباس دختران پيامبرصلى الله عليه وآله را به مكه مى‏برد، حويرث شتر آنان را رم داد، كه بر اثر اين حادثه، آنان بر زمين افتادند . او در فتح مكه به دست على‏عليه السلام كشته شد . علاوه بر آن كه او با سرودن شعر و هجو پيامبرصلى الله عليه وآله، شخصيت او را ميان عرب بدنام مى‏كرد .

چهار . مقيس بن حبابه . او در ابتدا مسلمان بود . در جنگ مريسيع (بنى المصطلق)، برادرش از روى اشتباه به دست‏يكى از انصار كشته شد . مقيس ديه برادرش را گرفت، آنگاه قاتل او را نيز كشت و از ترس مجازات مرتد شد و به مكه گريخت . در فتح مكه او به دست نميلة بن عبدالله كشته شد .

پنج . هبار بن اسود . هنگامى كه زينب - دختر رسول خداصلى الله عليه وآله - از مكه به مدينه مى‏رفت، گروهى از اوباش مكه جلوى او را گرفتند، كه يكى از آنان هبار بود . او ضربه‏اى به محمل زينب وارد آورد و شتر او را رم داد . بر اثر اين حادثه زينب سقط جنين كرد در روايت ديگرى آمده است كه هبار با نيزه به زينب حمله كرد و او را از بالاى شتر به روى تخته سنگى انداخت . بر اثر اين حادثه زينب سقط جنين كرد و پس از آن پيوسته خون‏ريزى كرد تا وفات يافت . او پس از فتح مكه مسلمان شد و پيامبر از گناهش گذشت .

شش. هند دختر عتبه . هند و شوهرش - ابو سفيان - از دشمنان سرسخت اسلام و پيامبرصلى الله عليه وآله بودند . هند همراه ديگر زنان قريش در نبرد احد بدن شهداى مسلمان را مثله مى‏كرد او از گوش و بينى مسلمانان براى خود گردن بندى ساخت و زيور آلات خود را به وحشى اهدا كرد . هند شكم حضرت حمزه را دريد و جگرش را به دهان نهاد . بر اثر اين حادثه، به هند جگرخوار مشهور گرديد

هفت . كعب بن زهير . كعب از شعراى معروف عرب بود كه در اشعار خود پيامبر را هجو مى‏كرد و به آن حضرت ناسزا مى‏گفت . او از اسلام و پيامبرصلى الله عليه وآله چهره‏اى غير واقعى ترسيم مى‏كرد . كار كعب و ديگر شعراى هجوسرا مصداق روشن ترور شخصيت‏بود كه از ترور شخص خطرناك‏تر است . پس از بازگشت رسول خداصلى الله عليه وآله از طائف، برادر كعب، بجير كه در زمره مسلمانان قرار داشت، طى نامه‏اى به كعب نوشت: «رسول خدا تعدادى از كسانى كه آن حضرت را اذيت مى‏كردند و در اشعارشان به او ناسزا مى‏گفتند، كشته است . برخى از شاعران نيز از ترس به اطراف گريخته‏اند . اگر جان خود را دوست دارى، يا به سوى پيامبرصلى الله عليه وآله بشتاب; زيرا آن حضرت كسانى را كه از گذشته خود توبه نمايند، مورد عفو و بخشش قرار مى‏دهد و يا به محل امنى فرار كن . پس از نامه كعب اشعاري در مدح پيامبر سرود ، به مدينه آمد و مسلمان شد. رسول الله هم به او امان داد و از خونش گذشت .
از تمام اين افراد دو تن (. مقيس بن حبابه و عبد الله بن (هلال بن) خطل ) به علت قتل نفس كشته شدند و دو تن هم به دليل فعاليتها يي كه بر عليه اسلام داشته اند . كه با توجه به آنچه در بالا در مورد شرايط روحي اعراب و تاثير شعر و هجو در آنها چه در قالب فرد و چه در قالب قبيله ميگذاشت و بسياري از جنگها و درگيري هاي طولاني مدت گاه به علت چند بيت سروده شاعري بر عليه به وجود مي آمد حكمي دور از انتظار و ناعادلانه نبود .